✯✯just me & you✯✯
|
گناهت را خریدم ای گنهکار
تو را انسان کامل از دل خاک
از اول پروریدم ای گنهکار
گریزان بودی و اینک پشیمان
نوایت را شنیدم ای گنهکار
شنیدم آنچه را گفتی ولیکن
صفایت را ندیدم ای گنهکار
تو را دعوت نمودم تا دل آرام
دوستان عزیزمبرایتان مطلب جالبی گذاشتم که حتما بخوانید=
کساني که به طرف عقربهاي ساعت امضاء ميكنند انسانهاي منطقي هستند.
كساني كه بر عكس عقربههاي ساعت امضاء ميكنند دير منطق را قبول ميكنند و بيشتر غير منطقي هستند.
كساني كه از خطوط عمودي استفاده ميكنند لجاجت و پافشاري در امور دارند.
كساني كه از خطوط افقي استفاده ميكنند انسانهاي منظّم هستند.
كساني ك با فشار امضاء ميكنند در كودكي سختي كشيدهاند.
كساني كه پيچيده امضاء ميكنند شكّاك هستند.
كساني كه در امضاي خود اسم و فاميل مينويسند خودشان را در فاميل برتر ميدانند.
كساني كه در امضاي خود فاميل مينويسند داراي منزلت هستند.
كساني كه اسمشان را مينويسند و روي اسمشان خط ميزنند شخصيت خود را نشناختهاند.
كساني كه به حالت دايره و بيضي امضاء ميكنند ، كساني هستند كه ميخواهند به قله برسند.
بي شک بيان مطالب افکار مختلف نشانه ي تائيد آن نمي باشد.
`~`~`=> عشق يعني مستي و ديوانگي
عشق يعني با جهان بيگانگي
عشق يعني شب نخفتن تا سحر
عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني سر به دار آويختن
عشق يعني اشک حسرت ريختن
عشق يعني در جهان رسوا شدن
عشق يعني مست وبي پروا شدن
عشق يعني سوختن يا ساختن
عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني انتظار و انتظار
عشق يعني هر چه بيني عکس يار
عشق يعني ديده بر در دوختن
عشق يعني در فراقش سوختن
عشق يعني لحظه هاي التهاب
عشق يعني لحظه هاي ناب ناب <=`~`~`
کودکی که لنگه کفشش را دریا از او گرفته بودروی ساحل نوشت
،
دریا دزد کفشهای من
مردی که ازدریاماهی گرفته بود ،روی ماسه ها نوشت
دریا سخاوتمندترین سفره هستی
موج آمد و جملات را با خود شست .....
تنها برای من این پیام را گذاشت که
برداشتهای دیگران در مورد خودت را ،در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی
گفتند: چهل شب حیاط خانهات را آب و جارو کن
شب چهلمین، خضر خواهد آمد
سال ها خانهام را رُفتم و روییدم و خضر نیامد.
زیرا فراموش کرده بودم حیاط خلوت دلم را جارو کنم
گفتند: چلهنشینی کن. چهل شب خودت باش و خدا و خلوت.
شب چهلمین بر بام آسمان برخواهی رفت
و من چهل سال
از چله بزرگ زمستان تا چله کوچک تابستان
را به چله نشستم، اما هرگز بلندی را بوی نبردم
زیرا از یاد برده بودم که خودم را به چهلستون دنیا زنجیر کردهام
خري آمد بسوي مادر خويش بگفت مادر چرا رنجم دهي بيش
برو امشب برايم خواستگاري اگر تو بچه ات را دوست داري
خر مادر بگفتا اي پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان
ز بين اين همه خرهاي خوشگل يکي را کن نشان چون نيست مشکل
خر از شادماني جفتکي زد کمي عرعر نمود و پشتکي زد
بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سياهت
خر همسايه را عاشق شدم من به زيبائي نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خريدند پاي عقدش يه افسار طلا با پول نقدش
خريداري نمودند يک طويله همانطوري که رسم است در قبيله
خر عاقد کناب خود گشائيد وصال عقد ايشان را نمائيد
دوشيزه خر خانم آيا رضائي به عقد اين خر خوش تيپ در آيي
يکي از حاضرين گفتا به خنده عروس خانم به گل چيدن برفته
براي بار سوم خر بپرسيد که خر خانم سرش يکباره جنبيد
خران عرعر کنان شادي نمودند يونجه کام خود شيرين نمودند